Thursday, August 2, 2012

فصل دوم | برگردان: بابک پاکزاد


فصل دوم
آموزش برای زندگی


مدرسه و زندگی اجتماعی

در ابتدا ضروریست منظورمان از آموزش برای زندگی که از تولّد و حتی پیش از تولد آغاز می شود را توضیح داده و ایده ای از آن داشته باشیم.لازم است درباره این موضوع وارد جزئیات شویم، زیرا اخیراً برای نخستین بار، یکی از رهبران مردم نه تنها ضرورت گسترش آموزش به کل دوره زندگی بلکه همچنین قرار دادن "دفاع از زندگی" در قلب آموزش را فرموله کرده است. این نخستین بار است که در سخنانم به رهبری سیاسی- معنوی رجوع می کنم؛ زیرا علم نه تنها ضرورت این امر را بیان کرده بلکه از ابتدای قرن حاضر در نشان دادن این موضوع سهم قابل توجهی داشته است که ایده گسترش آموزش به کل دوره زندگی را می توان با اطمینان از موفقیت آن، عملی کرد. آموزش به مثابه کمک به زندگی یا حفاظت از زندگی، ایده ای است که مطمئنا در آمریکای شمالی و جنوبی و در اروپا، به حیطه اقدامات وزارت آموزش و پرورش وارد نشده است. آموزش، آن گونه که تا امروز درک شده، پر از روش ها، اهداف و غایت های اجتماعی است؛ اما به ندرت هرآن چه خود زندگی است را در نظر گرفته است. روش های رسمی آموزش متعددی موجود است که در کشورهای گوناگون به اجرا درآمده، اما هیچکدام از نظام های آموزش رسمی، خود زندگی یا ترتیبات برای حفاظت از رشد و توسعه و کمک به فرد از لحظه تولد را مد نظر قرار نداده است. اگر آموزش حفاظت از زندگی است، درمی یابیم که ضروریست آموزش، زندگی را در کل دوره اش همراهی کند. آموزش به آن گونه که امروز درک می شود منفک از زندگی بیولوژیکی و اجتماعی است. اگر ما فکر کردن درباره این موضوع را هم کنار بگذاریم خیلی زود درمی یابیم تمام کسانی که در حال آموزش اند از جامعه منفک شده اند. دانش آموزان باید قواعدی را دنبال کنند که از سوی هر نهاد تعیین و تثبیت شده و خود را با سرفصل های توصیه شده از سوی وزارت آموزش تطبیق دهند.

فصل اول | برگردان: پریسا نصرآبادی


فصل اول
کودک و بازسازی جهان


این کتاب، حلقه ای از زنجیره مبارزات ما برای دفاع از توانایی های عظیم و نیروهای فراوان کودک است. امروزه در حالی که جهان ما در حال از هم پاشیدن است، این جا و آن جا حرف از برنامه هایی به گوش می رسد که برای باز ساختن آینده مدوّن می شوند. یکی از ابزارهایی که برای نیل به این هدف مدّ نظر قرار گرفته، آموزش است. در واقع تقویت آموزش و پرورش اکیداً توصیه می شود. من هم این طور احساس می کنم که بشریّت برای مشارکت در آن تحوّلی که مصرّانه آن را تمنّا می کند، یعنی ساختن جامعه ای هم آهنگ و دارای مناسبات مسالمت آمیز و زدودن جنگ ها، هنوز آن چنان که باید آمادگی ندارد.
انسان ها هنوز به قدر کفایت آموزش نیافته اند تا بتوانند بیش از آن که قربانی وقایع باشند، آن ها را تحت کنترل خود در آورند. اگرچه آموزش به مثابه یکی از ابزارهای مهم برای تعالی بخشیدن به انسانیّت به رسمیّت شناخته شده، اما چنین پنداشته می شود که این ابزار تنها برای تعلیم و آموزش ذهن است؛ برخی انواع ممتاز و برتر آموزش متداول، هنوز در راه است
فلسفه و ادیان نیز، به سهم خود مواردی را در این رابطه طرح کرده اند که ممکن است پُر بی راه نباشد؛ اما چه تعدادی از فلاسفه در جهان فوق متمدّن امروز ما وجود دارند و چه تعدادی در گذشته بوده اند و در آینده خواهند بود؟   

دیباچه | برگردان: پریسا نصرآبادی


دیباچه

مجلّد حاضر، بر مبنای درس گفتارهای دکتر ماریا مونتسوری در احمدآباد، در طول نخستین دوره آموزشی وی تهیه شده است، که پس از اتمام توقیف وی در هند که تا پایان جنگ جهانی دوم به طول انجامید، ارائه شده است.
در این درس گفتارها، او توان ذهنی یگانه کودک خردسال را آشکار می کند، که به او این توانایی را می بخشد که تنها طی چند سال، بدون معلّم، بدون هیچ یک از کمک های معمول آموزشی و تقریباً به حال خود واگذاشته و بازمانده از آموزش، تمام آن چه خصلت نمای شخصیت انسانی است را برسازد و عیناً ایجاد نماید.
چنین دستاوردی به وسیله یک موجود زنده که به لحاظ توان فیزیکی ضعیف است، موجودی که با استعدادهای بالقوّه فوق العاده ای متولّد شده، اما به لحاظ عملی فاقد تمام جنبه های بالفعل حیات ذهنی است، موجودی که شاید بتوان آن را صفرمطلق نامید، اما تنها پس از 6 سال بر تمام موجودات زنده دیگر تفوّق یافته، درواقع یکی از عالی ترین اسرار هستی است.
در کتاب پیشِ رو، دکتر مونتسوری نه تنها بینش نافذ خود را بر مبنای مشاهدات از نزدیک و فهم مقتضی، بر روی نخستین و در عین حال تعیین کننده ترین پدیده ی دوران حیات انسان می تاباند، بلکه همچنین مسئولیت بشریّت بالغ در قبال آن را نیز خاطرنشان می کند. او در واقع یک معنای عملی از آن چه اکنون به عنوان ضرورت "آموزش از زمان تولّد" پذیرفته شده است را به دست می دهد. امری که تنها زمانی که آموزش و پرورش، "کمکی به زندگی" شود و از محدودیت ها و تنگناهای تدریس و انتقال مستقیم دانش یا ایدئال ها از یک ذهن به دیگر اذهان فراتر رود، میسّر می شود.
یکی از شناخته شده ترین اصول روش مونتسوری، "آمایش محیط" است؛ در این مرحله از زندگی و مدّت ها قبل از این که کودک وارد مدرسه شود، اصلِ یادشده، کلیدِ فهمِ آموزش از زمان تولّد، به منظور پرورش و تربیت فردیِ یک انسان از همان ابتدا را فراهم می آورد. این دعوی است که بر مبانی علمی بنیان نهاده شده، اما هم چنین ادّعایی است از جانب کسی که خود شاهد ابراز و آشکارگی  طبیعت کودکان در سراسر جهان بوده و به این امر یاری رسانده است؛ او به آشکار شدن آن عظمت ذهنی و روحی کمک کرده است، که تقابل شگفت انگیزی با تصویر نمایش داده شده با نوع بشری دارد که در طول دوره تعیین کننده شکل گیری اش، به حال خود رها شده و به مثابه بزرگترین تهدید برای بقاء خود رشد می کند.
ماریو م. مونتسوری
کراچی، مه 1949

پیشگفتار


پیشگفتار

... و اما ماجرای این وبلاگ.
طبق معمول همه چیز از یک پیشنهاد و یکی دو آدم با انگیزه شروع شد. در یک گفتگوی ساده اینترنتی آن ها به این نتیجه رسیدند که در عرصه آموزش و بهره گیری از نظریه های آموزشی مدرن فقیر و کم بنیه هستیم. سیر قهقرایی که نظام آموزش و پرورش ما همانند نظام بهداشت ما و... طی می کند و لطمه های جدی که کودکان، بزرگسالان و سالمندان با تمام وجودشان حس می کنند، انکار ناپذیر است. در آموزش و پرورش ما، خصوصی سازی، به ایجاد روش های نوین انقلابی و سبک های موازی با قرائت رسمی، کوچکترین کمکی نکرده است. به جای آن، چیزی که رخ داده، ورود سوداگری در ابعاد فاجعه بار به عرصه آموزش است. وقتی مدیر یک نهاد آموزشی به یک مدیر تدارکات تقلیل پیدا می کند و دغدغه ذهنش این است که چگونه از مسیر ارائه خدمات معمول و فوق برنامه سود بیشتری نصیب خود کند، البته آن چه قربانی می شود، مفهوم آموزش و پرورش است. فرزندان تیزبین این زمانه خیلی زود می فهمند که تنها، محمل سوداگری های آقای مدیر بوده اند؛ و آن گاه پاسخ ما چیست؟ از سوی دیگر وضعیت اسفناک مدارس دولتی، مدارسی که سی تا چهل دانش آموز در اختیار یک معلم قرار می گیرند، فرایند های مغز شویی و آموزش ایدئولوژیک که به شکلی جدّی تر دنبال می شوند و نفوذ گسترده همان فرهنگ سوداگری که به عیان دیده می شود، تصویری ناامید کننده در برابرمان قرار می دهد. باز فرزندان تیزبین این زمانه خیلی زود مفهومِ به حال خود رها شدن و دست و پا زدن را می فهمند که فرسنگ ها با مقوله آزادی فاصله دارد؛ و آن گاه پاسخ ما چیست؟ کار به آن جا می کشد که نگاه فرزند به پدر و مادر خود نیز سوداگرانه می شود. در این آشوب و آشفته بازار آرام آرام تصویر ما از یک آموزش و پرورش شایسته محو می شود. لبریز از انتقاد می شویم اما وقتی نوبت به آن می رسد که بگوییم چه می خواهیم، می بینیم که الکَنیم. باید این تصویر دوباره احیا شود. باید با پرسش هایی کلیدی خود را مورد خطاب قرار دهیم. این که اساسا چه تعریفی از کودک و کودکی ارائه می دهیم.
همه این بحث ها باعث شد که ترجمه کتاب ذهن گیرا اثر ماریا مونتسوری را آغاز کنیم. مونتسوری یکی از اسطوره ها و محققین برجسته عرصه آموزش و پرورش در جهان است که تا کنون اثری از وی به فارسی ترجمه نشده است. به باور ما این اثر به بازسازی تصویر ما از یک آموزش و پرورش شایسته، کمکی شایان می کند. از آن جا که معتقد به آموزش و پرورش همگانی و رایگان هستیم و از آن جا که اعتقادی به انحصار دانش نداریم، اقدام به ترجمه و انتشار فصل به فصل این اثر ارزشمند در این وبلاگ کرده ایم، تا همگان با سهولت از آن بهره مند گردند. مشتاقانه منتظر همکاری کلیه دوستانی هستیم که دستی در ترجمه دارند.
خواندن این اثر را به معلمان،پدران، مادران، پدران و مادران آینده و کلیه دوستداران کودک و کودکی توصیه می کنیم.